- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت حضرت عباس علیه السلام
هم میان دست و بازو فاصله افتاده است هم میان هر دو ابـرو فاصله افتاده است تیر سوزن شد، که دوزد پیکر او را به هم بین اعضا از همهسو فاصله افتاده است نکتهای سر بسته را بر دوش با خود باد برد اینکه بین شانه و مو فاصله افتاده است! تیغها در پیکرش پهـلو به پهلو میشوند در دل هر زخم از این رو فاصله افتاده است ازدحـام تـیـر شد در سیـنه که بین نفـس با نفس در این هیاهو فاصله افتاده است ناامیدی ساخت کارش را همینکه غرق زخم دیـد بین مشک با او فاصله افـتاده است شـیـر میگـویـنـد امّـا بیـن ابـروهـای او مثل دو بـال پـرستـو فاصله افـتاده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ناگهان دور و بر شیر حرم غوغا شد سـر ذبـح قـمر هاشـمیـون دعوا شد دشمنان هلهله کردند همین که افتاد سنـد غـارت امـوال حـرم امضا شد علقمه شعبه ای از مسجد کوفه شده بود سرِ سردار حسین تا دل ابرو وا شد کـوری چـشم همه بد نظـران کـوفه بین خون چهرۀ سقا چـقـدر زیبا شد بعد سی سال به ارباب برادر گفت و همۀ دشت پُر از عطر و بوی زهرا شد لشکر حرمله خندید به عباس و حسین پیش چـشـمـان همه قـامت آقا تا شد سرو رعنای حرم هم قد قاسم شده بود این غم انگیز ترین روضۀ عاشورا شد وقت رفتن به همه درس وفاداری داد هـمـۀ غـصـۀ او بـی کـسـی آقـا شـد با لب تشنه لبِ آب ازین دنـیا رفت آب شــرمـنـدۀ کـوه ادب، سـقـا شـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
علـقـمه گـفـتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لبهای عـلی اصغر و دریـا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گـفـتم و دیدم که عمـودی آمد ناگهان در وسط معـرکه سـقـا افـتاد اسـدالله فـتاد و هـمـگی شیـر شدند گـذر گـرگ به آهـوی حرم ها افـتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم عـلمدار به زهـرا افتاد روضۀ دست بریده وسط علقمه بود روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت عباس علیه السلام
دیدم خودم بال و پرت میریخت عباس دشمن چگونه برسرت میریخت عباس میخـواستم جمعـت کنم تا خـیـمه آرم دیدم دوباره پیکـرت میریخت عباس دیـدم کـنـارت دست بر پهـلـو گـرفـته دیدم که اشگ مادرت میریخت عباس دیدم که مشگت تیر خورد و قطره قطره امـیـّد هـای آخـرت مـیریخـت عـباس دیـدم به یـاد غـربت من گـریـه کردی خون از دوچشمان ترت میریخت عباس
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت عباس علیه السلام
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است از ره دور غـمی در نـظـرم آمده است تا پـذیرای غـمی سخت شوم، بار دگر اشك غـم بـدرقـۀ چـشم تـرم آمده است ما جگـرسوخـتگـان آب نخـواهیم ولی این چه داغی است كه سوی جگرم آمده است اشكهـا پرده به چـشمان تر من نـزنـید آه بـا قـدّ خـــمـیـده پــدرم آمــده اسـت خـبر از ساقی مـا نـیست ولی می دانم چه غمی بر جگرشعله ورم آمده است عـلم خـیـمۀ سـقا كه روی خـاك ا فتاد گشت معـلوم بلائی به سرم آمده است علقمه عطرگل یاس گرفت و پیداست از جـنان مادر نیـكو سیـرم آمده است خواهر غـمزده ام با هـمه غم های دلش به تـسّـلای دل نـوحـه گـرم آمده است ای «وفائی» بنویس از اثر غصه و غـم اشك و خون همره هم از بصرم آمده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
چشمان خیس علقمه امواج رود بود آن روز رود، شاهد کشف و شهود بود آن روزِ سرخ، علقمه محراب کوفه شد در دست ابن ملجم میدان، عمود بود از شوق سجده صالح دین از فراز اسب بر خاک سبز کرب و بلا در سجود بود شکر خدا که راه تماشا گرفت خون آخر هنوز صورت مادر کـبود بود این قصّه آب می خورد از چشم شور ماه نسبت به ماه طایفه از بس حسود بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
دلـم تنگ پیمبر بود، پیـغـمـبر شدی اکبر هوای رزم مولا داشتم حـیدر شدی اکبر تو را با خون دل اینسان بزرگت کردهام بابا قدم خم شد شکستم تا کمی اکبر شدی اکبر تو را در اوج خوبیهای دنیا دیدم و حالا تصور میکنم حتی از آن بهتر شدی اکبر به وقت صلح لبریز از کرامت چون حسن بودی زمان جنگ چون عباس جنگاور شدی اکبر قیامت قامتت، خشمت جهنم، خندهات جنت چقدر این روزها در باورم محشر شدی اکبر گلی بودی که بر بال عقابی پَر زدی رفتی ولی با حملۀ سر نیزهها پرپر شدی اکبر علی اکبر به میدان نبرد خویش میرفتی نگاهت میکنم دهها علی اصغر شدی اکبر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ای مـصـحـف پـاره پـارۀ مـن خـورشـیـد و مه و ستـارۀ من آیــات جـدا جـدا ز شـمـشـیــر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قــرآن آیــه آیـۀ مـن پــاره پــاره شــد داغ رسـول بـود بـه قـلـبـم ز کـودکـی تکـرار آن به داغ جـوانـم دوبـاره شـد با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من زخـم درون قـاتـلـت امروز چـاره شد وقتی که آب خـواستی از من نـدادمت آتش بـلـنـد از جـگـر سنگ خـاره شد وقـتـی زبـان خود به دهـانـم گـذاشـتی از هُـرم تـشنگی ت وجودم شراره شد تـنـهـا نـه آه، راه نـگـاه مــرا گـرفـت از دیـده ام گـرفـتـه تــوان نـظـاره شـد هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکـافت ز آنـجـا ستـم به آل پـیـمـبـر هماره شد «میثم» به خاندان پیمبـر چها گـذشت نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
بنـشیـنم و از سوز جگـر ناله برآرم بر صورت خونین تو صورت بگذارم بردار خدا را سری از خاک و دعا کن تا من به سر کشتۀ تو جـان بسپارم رسم است که بر نعش جوان لاله گذارند من لاله به غـیر از شرر ناله ندارم از بس به تنت زخم روی زخم رسیده ممکن نبود زخـم تنـت را بـشـمارم با یاد لب خشک تو ای نور دو دیده جا دارد اگر بر سر نی اشک ببارم در خیمه زبان تو مکیدم جگرم سوخت بگذار زلب های تو یک بوسه برآرم فـریـاد دلـم سر زند از سینۀ (میثم) گـیـرم که ببـندم لب و فـریـاد نیارم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ماهم فـتاده بر خاک با جسم پاره پاره ای اشک ها بریزید از دیده چون ستاره جزمن که همچو خورشید افروختم دراین دشت کـی پـاره پـاره دیـده انـدام مــاه پــاره ماهم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک با تیغ زخم می زد بر زخـم او دوباره در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من جز اشک نیست مرحم جز آه نیست چاره خـنـدیـد قـاتـل تـو بر اشـک دیـدۀ مـن با آنکه خون بر آمد از قلب سنگ خاره وقـتی لبت مکـیـدم آه از جگـر کشیدم جای نفس برون ریخت از سینه ام شراره ای جای رفته از دست بگشا دو دیده از هم جـانی بـده به بابا حـتّی به یک اشـاره دشمن چـنـین پـسنـدد استاده و بخـنـدد فـرزنـد دیـده بـنـدد بـابـا کـنـد نـظـاره چون ماه نو خمیدم با چشم خویش دیدم خورشید غرقه خون را در یک فلک ستاره دردا که پـیـش رویـم در بـاغ آرزویـم افـتاد بـرگ یـاسـم با زخـم بی شـماره جـسم عزیز جـانم چون دامن زره شد از زخـم هـر پیـاده از تیغ هر سـواره افتاده جسم صد چاک جان حسین بر خاک میثم بر آن تن پاک خون گریه کن هماره
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
ای علی جان چه شده؛ قامت تو تا خورده نـازنـیـنـم چـقـدَر بر بـدنت پـا خورده روی جسمت چقدَر تیر و سنان می بینم اینـهـمه زخـمِ گِران بر دل بابا خورده تا جـوابم نـدهی، دشـمنِ من می خـنـدد به تو شمشیر، به من تیرِ تماشا خورده چه دگرگون شده این چهرۀ پیغمبری اَت چشم زخمی است که بر یوسف لیلا خورده اربـاً اربای همه لـشگـرِ خود را دیـدم چه بلائیست که بر این قدِ رعنا خورده زرِهَـت با بـدنِ پـاره گِـره خورده بهم همه ارکـان تـنت نیـز به یغـما خورده آه، آیـا بـدنـی خُـردتـر از این می شد؟ دنده هایت چـقـدَر ای پسرم جا خورده عـمـه اَت آمــده تـا زنــده بــمــانـم امـا با فـراق تو دگر، رفـتـنم امضا خورده جگرم سوخت علی جان، دل من ریخت بهم این جگرخواریِ داغت، جگرم را خورده همچو مادر، پسرم سینه شکسته شده ای باز انـگـار لگـد پهـلوی زهـرا خورده بردنِ جسم تو تا خـیـمه که تنهـا نشود قـوَتـم رفت ز زانو، کـمـرم تا خورده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
یوسف من چاه را با نیزهها حس کردهای پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کردهای چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود بین زخم پهلویت با زخم هایت فرق بود دیدمت جسم تو را بر نیـزهها آویختند ذره ذره پیکرت را بر زمین میریختند تا تنت را لمس کردم غصهها آغاز شد هرکجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد پـیـکـرت با تیغ های داغ جراحی شده هرکدام از عضوهایت یک طرف راهی شده قـاتـل تو نـیـزهها و قـاتل من خـنـدهها لااقـل برخـیـز با عمه بگـو اینجـا مـیا
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
شـکـر خـدا زره ز تـنت در نـیامده با چنگ گـرگ پیرهـنت در نـیامده یک دشت اکبر و پدری پیر و یک عبا حـتـی ز عـهـدۀ کـفـنـت در نـیـامده دارم ز روی خاک جگر جمع میکنم این چند نـیـزه از بـدنت در نیـامده با یک فزع محاسن بابا خضاب شد حرفی زدست و پا زدنت در نیامده برخـیز جـانم آمده از گـریه بر لـبم مـدیـون گـیـسوی پـریـشان زیـنـبـم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
از سـيـنـه اگـر چه میكـشم آه برو حـالا كه شـدي تـشنـۀ اين راه بـرو بابا به فـداي تو چه مـردي شـدهاي قـدري پــســرم مـقــابـلــم راه بـرو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
عـاقبت جان من از سینه به در میآید بسکه از جوشن تو پـاره جگـر میآید وضـع زخـم سر تو دیـدم و گـفتم تنها این چـنین زخـم عـمیـقی ز تبر میآید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اصغر
غنچه ای بودی و پرپر زدنت کشت مرا به روی دست دلاور شدنت کشت مرا تک پسرها همه دلگرمی مـادر هستند یکی یکـدانـۀ مـادر شدنـت کـشت مرا پسر من شده هم بـازی هم قـد خودش با قـد تـیـر بـرابـر شدنت کـشـت مـرا او عبا زیر تنش رفت تو بر روی تنت اصغر من علی اکبر شدنت کشت مرا خود من یک تنه تشیـیع تنت را کردم دست برگوشۀ خنجر شدنت کشت مرا اهل کـوفه عـلی دیگـری از ما کـشتند حیدری کردی و حیدر شدنت کشت مرا
: امتیاز
|
مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
به پای روضه نشستیم و اشک ناب شدیم قنوت گـریه گرفـتیم و مستجـاب شدیم و ما که در پی خورشید نیزه ات بودیم شبـانـه نـور گرفـتـیـم و آفـتـاب شـدیم دوباره اشک" گناه نسوز" ما را سوخت دوباره پاک شدیم و پر از ثواب شدیم مدینه بود و تو بودی و رأی مادر بود که ما بـرای عـزای تو انتـخـاب شدیم میان سیـنه زدن بال و پر گـرفـتـیـم و کـبـوتر حـرم صـحـن بـوتـراب شـدیم شبـیـه چـشم تو و مشک خـالی عباس دوباره گـریـه کن کودک ربـاب شدیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب سلام الله علیها با حضرت علی اصغر
گریه وقتی میکنی مادر، قـدم خم میشود نـور چـشـم من شبـیه چشم تو کم میشود دست و پا که میزنی من دست و پا گم میکنم با زمین و آسمان در خیمه حرفم میشود با نـفـس هایت نـفس هایم بهم می ریزد و زانـویـم مثـل رقـیـه زانـوی غـم میـشود اصلاً انگاری به من دنیای دیگر می دهند نبض دست کوچکت وقتی منظم میشود گریه تو بهتر است از این سکوت بیصدا قتل من با غش و ضعف تو مُسلّم میشود مـانـده ام با چه کـنم سیـراب لبهای تو را راستی با خـیسی مشک عمو هم میشود من که هر شب تا سحر گفتم بزرگت میکنم پای این گهـواره لالایی نخـوانم میشود؟ شوق دامادی عزیزم پیش کش ... باشد برو با سه شعبه حنجر خشک تو درهم میشود چونکه میدانی النگـویم به غارت میرود دستهایت دور دستانم چه محـکـم میشود
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شب هفتم محرم
بـدونِ تو اُمـیـدِ ما، سـراب میشود بیا تمامِ شهر بر سرم، خـراب میشود بیا برای حضرتت بگو که مادرت دعا کند دعـای مـادر تو مستجـاب میشود بیا بکش به آتش اشک را تو آه کِش میان ما که دل کنار گریهات کباب میشود بیا اگر کمی محبتت نصیب تشنهای شود برای او نَفَـس فـقط عـذاب میشود بیا به سینه می زنم مگر مدافع حرم شوم به روی سینههای ما حساب میشود بیا رسید روضۀ عطش شنـیدهام برای تو که آب خوشگوار هم مُذاب میشود بیا کنار خیمه مانده و فقط خـدا خـدا کند حـرم اسیـر گـریـۀ ربـاب میشود بیـا
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
چنان ربـابـۀ مضطـر؛ تـوکّـلـی باید به حـلـق پـارۀ اصغـر تـوسّـلی باید عزیز فاطمه آهـسته تر قـدم بـردار دعـا به مـادر او کـن تحـمّـلـی بـاید اگر که نـالـۀ مـهـلا بـگـوش تو آمد تو باز کار خودت کـن تغـافـلی باید پس از جدا شدن سر ز حنجر کودک بـرای بُـردن خـیـمـه تـأمّــلـی بـایـد به تشنه کامی او غم مخور که این کودک بهشت مُـرضعـه دارد تکـامـلی باید تَلَظیِ لب خشک و تَرنُّـمی جانسوز که شعر مرثیه را سوز بـلـبـلی باید
: امتیاز
|